ای دل ، از هجران او زارم همی باید گریست
ترک خفتن کن ، که بیدارم همی باید گریست
در بلا پیوسته یارم بوده ای ، امروز نیز
یاریی ده ، کز غم یارم همی باید گریست
بار دیگر بر دل ریش منست از هجر او
آنچنان باری که صد بارم همی باید گریست
خار و خون می دارم اندر دل ز چشم مست او
با دل پرخون و خارم همی باید گریست
ای جمعه های دلگیر! پس کی یار ما خواهد آمد؟